Tuesday, December 22, 2020

ایران ما

ایران ما نیاز به بازسازی دارد و با خمینی بازی درست نمیشود. ایران ما وضعش خراب است. ما به آقای خمینی علاقه داریم ولی ایشان میراث بدی به جای گذاشتند. میراث ایشان سرزمین سوخته‌ای است که به آن ایران می‌گویند.

سرزمین تقلب است. حتی اسم مردم و تاریخ تولدشان هم درست نیست. مردم تاریخ تولدشان را عوض میکنند که چند روز زودتر به مدرسه بروند. در مدرسه هم چیزهایی یاد میگیرند که به درد کار کردن نمیخورد. 

در ایران کسی را که کار میکند دوست ندارند و به او ساده لوح میگویند. در ایران کسی را دوست دارند که دروغ بگوید و به او ولایتمدار میگویند. ولایت همان نظام و ستون و اساس هر چیزی است. کسانی که ولایت دارند در مدار هستند و مدار یک چیزی است که برای کار کردن لازم است. چند وقت پیش یکی که از مدار خارج شده بود را از تلویزیون اخراج کردند.

در ایران به تملق علاقه دارند. تملق یعنی اینکه طرف در روبه رو به آقا میگوید دوستت دارم و از پشت خنجر میزند و این در ایران خیلی پسندیده است. در ایران اگر کسی به طرف بگوید که دوستت دارم و دوستش نداشته باشد بیشتر مورد پسند است تا اینکه بگوید چرا دوستت ندارم. در ایران به رفع مشکلات علاقه نشان داده نمیشود و به کسی علاقه دارند که منکر وجود هرگونه مشکلاتی باشد.

در ایران تذکر دادن مشکلات، خصمانه تلقی میشود و اگر کسی مشکلات را تذکر بدهد دشمن است و باید برکنار بشود. در ایران دشمن بد است و مسبب همه مشکلات است. با اینحال اعتقاد بر این است که زورشان به دشمن میرسد. در ایران عجایب فراوان است.

در ایران، عجایب فراوان است. در ایران یکی که مظلوم واقع شده بود را فتنه گر میخواندند. به آن کسی که ظلم کرده بود ولایتمدار میگفتند و بعدا گفتند نیست. در ایران خیلی چیزها سریع تغییر میکند. با این حال زندگی مردم بهتر نمیشود.

در ایران، جمعی هستند که به آن ولایتمدار میگویند. ولایتمدار کسی است که بخورد و بنوشد و به آتش بکشد. اگر کسی به اندازه کافی خرابکاری نکند ولایتمدار دانسته نمیشود و این از عجایب است. ولایت همان چیزی است که به آن نظام میگویند و قرار است بنیان هرچیزی باشد.

در ایران، ولایتمدار به حرف کسی گوش نمیدهد. گوش میدهد و متوجه نمیشود. میبیند و متوجه نمیشود. در ایران کسی که متوجه میشود را در جمع ولایتمداران راه نمیدهند. در ایران گوش دادن خوب نیست، با این حال سخنرانی زیاد میشود.

در ایران هرزگی و دریدگی بد است با این حال بعضی وقتها خوب است. در ایران هرزگی و دریدگی اگر در خدمت آقا باشد خوب است. یکی از هرزه ها که خیلی به ولایتمداری افتخار میکرد روشن شد که خیلی هم ولایتمدار نبوده و عکسش منتشر شد. در ایران عکس خیلی مهم است و روشنگر خیلی از چیزها است. با این حال سخنرانی زیاد میشود.

در ایران پول چاپ میکنند و با پول چاپ کردن مملکت اداره میکنند. در ایران پول چاپ کردن توسط دولت مجاز است و اگر کسی در خانه این‌کار را بکند با او برخورد میکنند. در ایران مرگ بر امریکا میگویند ولی مثل امریکا پول چاپ میکنند. در ایران مثل امریکا رفتار میکنند ولی بازهم مرگ بر امریکا میگویند.

در ایران عجایب زیاد است. در ایران مرگ بر امریکا میگویند ولی بچه‌شان را به امریکا میفرستند. در ایران مرگ بر انگلیس میگویند ولی خودشان به انگلیس میروند. ایران سرزمین عجایب است.

در ایران یک‌ سری از گیاهان را غیرقانونی اعلام کرده‌اند و اگر کسی آنها را داشته باشد با او برخورد میکنند. در ایران غیرقانونی اعلام کردن خیلی خواهان دارد و هر از گاهی چیزی را غیرقانونی اعلام میکنند. غیرقانونی چیزی است که داشتنش خوب است ولی اعلامش بد است. در ایران قانون مسخره است.

در ایران دولت چیزی است که هر از گاهی سخن از پیشرفت میگوید. در ایران سخن از پیشرفت میشود و همیشه ناراحتی وجود دارد. در ایران دولت چیزی است که خودش عوض نمیشود ولی حرفش عوض میشود. در ایران دولت مسخره است.

مردم به حرف دولت گوش نمیدهند. در ایران حرف دولت را گوش نمیدهند و هرکسی کار خودش را میکند. در ایران حس یگانگی و یکپارچگی وجود ندارد و هرکسی کار خودش را میکند. در ایران جامعه‌ای وجود ندارد، جامعه منهدم شده است.

در ایران استانداردی وجود ندارد. یک وقتی اعتقاد بر این بود که حوزه علمیه خوب است و دانشمندان آن خیلی خوبند. بعد معلوم شد که اینطور نیست و فقیهان را در بند کردند. یک وقتی جبهه رفتن خوب بود و جبهه رفتن را خوب میدانستند و بعد معلوم شد که خیلی هم خوب نیست و بعضی از آنها فقط خوبند.

در ایران همه چیز ممنوع است و بخصوص تجارت خیلی ممنوع است. در ایران تقریبا واردات همه چیز ممنوع است ولی در بازار یافت میشود. مردم هم دنبال کالای خارجی میگردند. در ایران کالای داخلی که مارک خارجی داشته باشد خوب فروش میرود.

در ایران یک چیزی به نام سردار وجود دارد که همه چیز برای او آزاد است. سردار کسی است که جبهه رفته است ولی آنقدر نرفته که کشته بشود. سردار همه چیز را مال خودش میداند و این را هزینه جبهه رفتن میداند. با این حال کسانی که جبهه رفتند و کشته شدند آنقدر حقوق ندارند و این از عجایب است.

در ایران یکی از سرداران رییس قوه قانونگذاری شده است که خیلی عجیب است. او خودش پرونده مالی دارد و قرار است به مردم بگوید چه بکنند و چه نکنند. در ایران قانون مسخره است. در ایران دزدان را به کارهای مسخره میگمارند.

ایران جای عجیبی است. یکی که بیگناهان را کشته است به دادگستری گمارده‌اند و دادگستری وجود ندارد. یکی که به دادگستری معترض بود را ساده‌لوح میگفتند. یکی که از او دفاع میکرد را همشهری‌اش میخواندند.

در ایران کسی به حقیقت کاری ندارد. همه در پی انگیزه‌ خوانی اند. یکی دنبال همشهری بودن میگردد و یکی دنبال چیز دیگر میگردد تا حقیقت را بپوشانند. کسی به حقیقت و انسانیت کاری ندارد.

در ایران حقیقت را بد میدانند. ریاست را به جایگاه میدانند و رییس را کسی میدانند که زیاد دستور بدهد. تاجر را کسی میدانند که جنسی را به مردم بیندازد و تقلب زرنگی انگاشته میشود. ایران جای عجیبی است.

در ایران کار اطلاعاتی را آن میدانند که قایم شوند و برای افراد پرونده درست کنند. یکی از این اطلاعاتی‌ها که خیلی زرنگ است آمده بود برای جبهه رفته‌ها هم پرونده درست میکرد و خیلی زرنگ بود. در ایران این آقا را به جبهه رفته‌ها ترجیح میدهند. ایران جای عجیبی است.

در ایران آنها را که حیدر حیدر میکنند و به خانه مردم حمله‌ور میشوند را بیشتر دوست دارند تا آنها که حیدری زندگی میکنند. در ایران، حیدر موجود عجیبی است. حیدر کسی است که به مردم حمله ور میشود و کسان زیادی را میکشد. در ایران آدم‌کشی را دوست دارند و یکی از نشانه‌های قدرت میشمارند.

در ایران استدلال و استنتاج را بد میدانند. در ایران شعار و احساسات را دوست دارند. در ایران توصیه هم زیاد میکنند. توصیه بر اساس شعار میکنند.

در ایران فارسی منهدم شده است. کلمات معنی خودشان را از دست داده اند. شعارهایی که گاهی خوب بود بی معنی شده است. امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند. نهی از منکر و گاهی امر به معروف میکنند.

ایران مملکت وارونه است. به کسی که توان راه رفتن ندارد توصیه به ورزش میکنند. توصیه های بی مورد زیاد میکنند. نادانها بخصوص توصیه زیاد میکنند.

در ایران سیگار کشیدن را بد میدانند. ولی مردم آزاری را نیک میدانند. خودشان از سیگار بدتر میکشند. ولی بازهم توصیه میکنند.

در ایران نوع‌دوستی از بین رفته است. هرکسی فقط خودش را دوست دارد. جامعه منهدم شده است. هرکسی دور خودش دایره‌ای کشیده و به فکر بقای داخل دایره است.

در این مملکت خیانت خوب است و به کسانی که خیانت میکنند ترفیع میدهند. به خائن آنتن میگویند و آنرا دوست دارند. در یکی از خبرگزاری های رسمی مملکت راجع به خائن سوال میشد و به بچه ها درس آنتن بودن میدادند. در مملکت وضع اسفبار است.

در این مملکت ضد دنیا فحش داده میشود ولی مطابق استانداردهای دنیا عمل میشود. آدمفروشی میشود و کاسبکاری میشود و خیلی شبیه اروپا و امریکا است، فقط نان نمیدهند. در ایران نان خوردن را بد میدانند و آنرا طاغوتی مینامند ولی خودشان زیاد میخورند. در ایران ژنرالهای مملکت شکمهای برآمده دارند.

در ایران همه چیز برعکس است. کسی که هرزه باشد را آزاده میگویند و کسی که سیاست بداند ساده‌لوح نامیده میشود.در ایران سیاست آن است که کسی توطئه کند و آزادگی این است که کسی زبان‌دراز باشد. در ایران امید به بهبود شرایط دارند که از عجایب است.

در ایران علم و فناوری با الکترونیک و دیجیتال شناسایی میشود. یکی از فناوری‌های آنها ویروس یاب بود که صفحه نمایش دیجیتال داشت و خیلی جالب بود. در ایران کسی که خیلی آزاده باشد و صفحه نمایش دیجیتال هم داشته باشد میتواند پیشرفت کند. در ایران وضع خراب است.

در ایران قسم زیاد میخورند، بخصوص به خدا و به حضرت عباس زیاد قسم میخورند. در ایران اعتقاد دارند که به خدا و مقدسات نباید قسم خورد و با این حال قسم زیاد خورده میشود. در ایران میگویند که ما راستگوییم و قسم زیاد میخورند. در ایران عجایب فراوان است.

در مملکت اعتقاد بر این است که از همه بهترند. به همه دنیا هم فحش میدهند. در ایران خودشان را از اعراب مسلمان‌تر میدانند و هیچ کسی را در دنیا قبول ندارند، با این حال از همه دنیا جنس وارد میکنند. ایرانی‌ها مردم عجیبی هستند.

ایران مملکت داغونی است. کسی که حرفی برای گفتن دارد را ارتقا نمیدهند. کسانی را ارتقا میدهند که اعتراضی نداشته باشند و هرچه آقا میگوید انجام بدهند. در ایران سلسله مراتب فرماندهی منهدم شده است.

در ایران تصور بر این است که کسی که بالا مینشیند بهتر میفهمد. در ایران رقابتی سر بالا نشستن وجود دارد تا بهتر بفهمند. در ایران چیزی به نام سیاستمدار وجود دارد که کارش این است که بالا بنشیند. در ایران سیاستمداران مختلف سر بالا نشستن با هم دعوا دارند.

در ایران سیاست را به دروغگویی میدانند و کسی را که دروغ نگوید سیاستمدار نمیدانند. در ایران شاه را کسی میدانند که کباب و مرغ زیاد بخورد و کسی را که کباب نخورد شاه نمیدانند. در ایران سیاستمداران مختلف سر شاه شدن دعوا دارند تا کباب بیشتری بخورند. ایران مملکت عجیبی است.

در ایران وفای به عهد نیک دانسته نمیشود و نشانه ضعف است. یکی را که وفای به عهد میکرد ساده لوح میگفتند و دشمنان او سیاستمدار شناخته میشدند. در ایران تصور بر این است که با دروغگویی و ریا میتوانند پیشرفت کنند. ایرانی‌ها مردم عجیبی هستند.

در ایران انقلابی گری را دوست دارند و انقلابی گری آن است که کسی زبانش دراز باشد. کسی که زبانش دراز نباشد را دوست ندارند و دوست دارند که کسی بیاید چنین و چنان بگوید و کار نکند. در ایران کسانی که چنین و چنان بگویند را به فرماندهی می‌گمارند. در ایران فرماندهی آن است که کسی بیاید شعارهای بزرگ بدهد و کار نکند.

در ایران فرمانده کسی است که دستور بدهد و در قبال مجموعه پاسخگو نباشد. در ایران فرمانده فقط توبیخ میکند و تنبیه است. در ایران پاداش به کسی داده میشود که نظرش به آقا نزدیک است. در ایران کسی که کار نمیکند پاداش میگیرد اگر نظرش به آقا نزدیک باشد.

در ایران فرمانده فقط به مافوقش پاسخگو است و به او جواب میدهد. در ایران فرمانده به مجموعه پاسخ نمیدهد و مافوقش گاهی زنش است. در ایران فرماندهی که به مجموعه پاسخ بدهد قوی شناخته نمیشود. در ایران فرمانده مقتدر به کسی میگویند که توی سر مردم بزند.

در ایران کسی که به مردم رسیدگی کند ضعیف و ذلیل شناخته میشود. در ایران به مردی که به زنش رسیدگی کند زن ذلیل گفته میشود. در ایران به مردی که گول زنش را بخورد و مردم را اذیت کند قوی و مقتدر میگویند. در ایران اقتدار به مردم آزاری است.

در ایران فرمانده به کسی میگویند که پشت در منشی قایم شود و در دسترس نباشد. در ایران فرمانده فقط برای طلبکاری به بیرون میآید و جواب مردم را میدهد. در ایران فرمانده جواب نامه‌های مردم را نمیدهد. ولی خودش نامه زیاد میزند.

در ایران نظامی گری را به این میدانند که کسی زیاد شعار نظامی بدهد. کسی که شعار نظامی ندهد نظامی شناخته نمیشود. در ایران نظامی ها امسال راهپیمایی ای برگزار کردند و ۴۰ نفر زیر دست و پا کشته شدند. در ایران نظم و نظام مهم نیست و آنرا جزو نظامی گری نمیدانند.

در ایران بیماری های روانی فراوان است. در ایران انسانهای مستعد بیماری های روانی میگیرند و کار به دستان دزدان است. در ایران مردم دزدی ها را میبینند و مریض میشوند. در ایران دزدان برای مردم تجویز میکنند.

در ایران اگر کسی استعداد نداشته باشد مریض نمیشود. در ایران کسی که استعداد نداشته باشد سرباز خوبی است. در ایران کسی که استعداد نداشته باشد اعتراض نمیکند. در ایران کسی که استعداد نداشته باشد میماند. در ایران چیزی وجود دارد که به آن فرار مغزها میگویند.

ایران مملکت وارونه است. سرپرستان مردم را میزنند و دزدان طبابت میکنند. نادان رییس میشود و متملق پاداش میگیرد. مردم پناه ندارند و آقای خمینی غایب است.

ما دوست داریم آنچه آقای خمینی میخواستند بشود. آقای خمینی میخواستند فتنه نباشد و طاغوت نباشد. ایشان البته شعار زیاد می‌‌دادند ولی خیلی از آن شعارها قابل اجرا نیست. آب و برق مجانی قابل اجرا نیست و اگر کسی آنرا پیدا کرد ما هم از آن استفاده خواهیم کرد.

آقای خمینی میخواستند فتنه و طاغوت نباشد ولی نمیدانستند فتنه و طاغوت چیست. فکر میکردند فتنه و طاغوت، صدام و امریکا است. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که فتنه و طاغوت در ایران هم هست و آن روش صدام و امریکا است که باطل است. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که فتنه و طاغوت در ایران هم هست و شاید بیشتر هم باشد. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که فتنه و طاغوت دروغگویی است.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که فتنه و طاغوت، دروغگویی است. و بخصوص دروغگویی مسئولان است. ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم تا وقتی زبردست به زیردست دروغ بگوید مملکت درست نمیشود. در این مملکت دروغ و فساد نهادینه است و تا آن درست نشود کاری درست نمیشود.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که وقتی زبردست به زیردست دروغ بگوید زیردست هم دروغ میگوید. جامعه ای میشود که همه به هم دروغ میگویند و ایران ما چنین است. هرکسی برای خودش حکومتی درست کرده و برای وقت گرفتن از منشی دکتر هم باید القاب و هدایای ایشان را فراموش نکرد. ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که این جامعه منهدم شده و کاری از آن در نمی‌آید.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که منشی، آن نیست که برای خودش حکومت دارد. منشی آن است که تقریرات آقا را می‌نویسد. ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که کسی که برای خودش تقریرات دارد منشی نیست و حاکم است. ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که اگر حاکم را به منشی‌گری بگمارند افسرده میشود و جامعه خراب میشود.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که افسردگی مرض است و واگیر دارد.

آقای خمینی نبودند که به ایشان بگوییم ولی میخواستیم به ایشان بگوییم خیلی از افرادی که دور ایشان را گرفته بودند دروغگو بودند. فرمانده میآمد میگفت که ما صدام را شکست میدهیم و دروغ میگفت و این خودش اساس فتنه بود. خیلی دیگر بودند که دم از اسلام و قرآن میزدند ولی آنچه مهم بود منبر آقایان بود و اینکه جایی مشغول باشند. ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم تا وضع این است چیزی درست نمیشود.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که فرماندهی این نیست که کسی بالا بنشیند و دستور بدهد. فرماندهی این است که گزارش را بخواند و دستور را بدهد. ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که مسئول کسی نیست که دستور میدهد. مسئول کسی است که در قبال مجموعه خودش جوابگو است.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که طاغوت، طغیان فرمانده است. طاغوت این است که فرماندهی به دروغ ادعایی میکند و به لشگر دروغ میگوید. طغیان فرمانده این است که جواب سوالات را نمیدهد و دروغ میگوید. طغیان فرمانده این است که گزارش زیردست را نمی‌خواند.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که مشکل آن مملکت آن است که کسی به حرف کسی گوش نمیدهد. به خصوص کسی به حرف زیردست اصلا گوش نمیدهد. مملکت صحنه جنگ اربابانی است که به حرف هم گوش نمیدهند و زیردستانی که زیر دست و پا له میشوند چون به حرفشان رسیدگی نشد. زیردست به ارباب میگوید که این جنگی که شروع کرده‌اید بیحاصل است و البته مورد توجه قرار نمیگیرد و سفره همه روز به روز کوچکتر میشود.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که اسلام این است که کسی تسلیم حرف حق باشد. حرف حق، حرف حساب است. اگر کسی واقعیت را نپذیرد و با حساب و کتاب کاری نداشته باشد وضعش مثل آقای خمینی و مملکت ایشان میشود. جنگی که بیحاصل است ادامه دادن ندارد.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که کسی که با حرف حق کاری نداشته باشد مثل کسی است که دانه در شنزار میکارد. ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که استکبار همین است که کسی به حرف حق کاری نداشته باشد. ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که برای مستکبرین راه نجاتی قرار داده نشده است. ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که این که کسی مشکلات خودش را نپذیرد استکبار است.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که مملکت داری به این نیست که یکی بالا بنشیند دستور بدهد. این دستورات را شاه هم میداد و خوب هم بود و موفق هم نشد. مملکت داری به این است که یکی بررسی کند چه مشکلاتی وجود دارد و مشکلات را رفع کند. مملکت داری به این است که یکی به حرف رعیت رسیدگی کند نه اینکه حرف خودش را بزند.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که مملکت داری به این است که اگر یکی را نخواستند منصبش را واگذار کند. مملکت داری به این نیست که یکی بالا برود و پایین نیاید. مملکت داری به این است که کسی که بالا میرود جواب زیرمجموعه را بدهد. اگر کسی جواب زیرمجموعه را ندارد که بدهد برکنار میشود و خودش باید پایین بیاید.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که دموکراسی این نیست که کسی با رای مردم بالا برود. ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که دموکراسی این است که کسی را که مردم نمیخواهند رییس نباشد. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که جامعه‌ای که در آن نمیشود سریع یکی را برکنار کرد منهدم میشود. اگر یکی را مردم نخواهند و وقت داشته باشد در منصب بماند میتواند توطئه کند و مردم را منهدم کند.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم جامعه ایده‌آل آن است که مردم بتوانند متشکل بشوند و مشکلات جامعه را حل کنند. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که جامعه‌ای که بزرگ باشد و مردم نتوانند بحث کنند منهدم میشود. ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که جامعه‌ای ایده‌آل است که مردم بتوانند روی مشکلات جامعه رای بگیرند. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که اگر مردم رای ندهند و مسئولیتش را نپذیرند منهدم میشود.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که کس دیگری مسئول حل مشکلات مردم نیست.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که مملکت داری به این است که کسی که از همه تواناتر است را به مدیریت مجموعه بگمارند. کسی که از همه تواناتر است استعداد بیشتری دارد و اگر رییس نشود افسرده میشود. اگر قویترین را به مدیریت نگمارند مثل فردی است که یک پایش از پای دیگر قویتر است و کمردرد میگیرد و زمینگیر میشود. اگر قویترین را به مدیریت نگمارند او منصب پایینتری میگیرد و آن منصب پایینتر مثل پای قوی خواهد بود.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که فر ایزدی مهم است. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که فر ایزدی این است که کسی کینه ای نباشد. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که کینه ای را به ریاست نگمارند وگرنه وضعشان مثل ایران میشود. کینه ای خمینی بازی در میآورد و به حرف کسی گوش نمیدهد و مملکت را از استعداد خالی میکند.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم اگر رییس جواب کسی را نداشته باشد بدهد آن شخص جانشینش میشود. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که قدرت به پاسخگویی است. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که جانشین خیلی مهم است. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که جانشینی مهمترین مسآله ریاست است.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که اگر قویترین را به مدیریت نگمارند او افسرده میشود. ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که افسردگی بد است و مثل مرضی است که به بقیه منتقل میشود و جامعه را مریض میکند. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که اگر مدیریت را به قویترین ندهند او نابسامانی را میبیند و مریض میشود. ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که اگر مدیریت را به قویترین ندهند او استعدادش شکوفا نمیشود و افسرده میشود.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که قویترین فرد مجموعه کسی است که بیش از بقیه میتواند گزارش بگیرد. قویترین فرد مجموعه کسی نیست که بیش از همه کتاب میخواند یا از همه بزرگتر است. قویترین فرد مجموعه کسی است که از همه تیزتر است. قویترین فرد مجموعه کسی است که مثل آقای خمینی است و کسی نیست که از همه پیرتر است.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که تیز بودن به این نیست که کسی دزد باشد و یا خیانت کند. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که تیز بودن به این است که کسی سریع متوجه مفاهیم بشود. ما میخواستیم به ایشان بگوییم اگر تیزترین را به فرماندهی نگمارند ممکن است دزدی پیدا شود که تیزتر باشد و سریع کیک را بدزدد. ما میخواستیم به ایشان بگوییم فرمانده کسی است که از بقیه تیزتر باشد و دزد هم نباشد.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که دزد کسی است که شرف ندارد. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که دزد کسی است که مال بقیه را برای خودش بخواهد و این از سنین طفولیت در افراد ظاهر میشود. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که کسی که دزد است و از بقیه تیزتر است باید در طفولیت متوقف بشود وگرنه جامعه را منهدم میکند. ما میخواستیم به ایشان بگوییم جامعه‌ای که تیزترین افرادش دزدند راه نجاتی ندارد.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که متوقف کردن دزد به کشتن او است. ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که ذات تغییرناپذیر است. ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که ذات در سنین کودکی شکل میگیرد و بعد از آن تغییر نمیکند. ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم اگر فرد تیزی در کودکی دزد شد کاری برای او نمیشود کرد و باید منهدم بشود.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که سردار دزد جامعه را میدزدد و منهدم میکند.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که اینطور نیست که کسی که استعدادی ندارد بتواند آموزش بگیرد. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که کسی که استعداد نقاشی ندارد نقاشی یاد نمیگیرد و آموزش دادن به او تخم پاشیدن در شوره زار است. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که جامعه ایده‌آل این نیست که برای همه جامعه کلاس آموزشی برگزار میکند. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که جامعه ایده‌آل آن است که هرکسی فرصت تجربه کردن استعدادهای خودش را دارد.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که آموزش دادن این است که هرکسی فرصت تجربه کردن استعدادش را داشته باشد و درست و غلطش بر او معلوم بشود. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که جامعه‌ای که ایشان درست کردند جهنم است. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که از در و دیوار این شهر توصیه میریزد. ما میخواستیم به ایشان بگوییم که توصیه‌‌ای که به درد نمیخورد مردم آزاری است.

ما میخواستیم به آقای خمینی بگوییم که جامعه‌ای که ایشان درست کردند جهنم است. توصیه میکنند و عمل نمیکنند. توصیه میکنند و به درد نمیخورد. توصیه میکنند و پول میخواهند و وقت آدم را میگیرند.


No comments:

Post a Comment

اقتصاد به زبان ساده

این مطلب کامل میشود. درس اول: جایی شام مفتی به کسی نمیدهند. این به این معنی است که اگر جایی چیزی دادند چیزی در ازایش میگیرند. درس دوم: اگر پ...